محمد متین خادمیمحمد متین خادمی، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

محمد متین خادمی

28 صفر و تولد یه محمد دیگه

سلام عروسک مامان بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس اینقد بامزه شدی که دلم میخاد بخورمت ولی حیف که اگه تو رو بخورم به کی بگم متین ٢٧ روز تولد محمد بچه راضیه دختر دایی بابایی بود. ایشالا خدا براش نگهش داره روز سه شنبه منو تو بابایی و عمه مریم و یگانه رفتیم شرکت اخه مامان جون اش نذری داشت.اینم عکسای دو شب قبل از اش
25 دی 1392

یلدای ما یه شب زودتر بود

روز جمعه 29/9/92 ما بازم شرکت بودیم و ظهر مامان جون تورو برد حمام و منم کمکش کردم وشب رفتیم بوشهر خونه پسر خاله بابا مهدی.عمو هادی هم و نسیم شوهرش وباربد هم بودن و تو دوباره همش گریه میکردی وروجک. فردا شب هم که شب یلدا بود ما دیگه ش یلدایی نداشتیم.ایشالا مامان جون سال دیگه یه شب یلدا خوب برات میگیریم که کلی خوشحالی و شادی کنی 
5 دی 1392

دوباره دانشگاه

١/١٠/٩٢ بالاخره پروژه هم تمام شد. دوباره تو رو به خاطر خودمون اذیت کردیم عزیزم.واز ٨ صبح تا ٦ عصر تو رو دنبال خودمون کشوندیم تا دانشگاه.ولی دیگه تمام شد. و من پروژه نهایم رو تحویل دادم ایشالا روزی پروژه فوق لیسانس باشه
4 دی 1392
1